تغذیه, سلامتی

کنترل غذا،کنترل زندگی

ساختار کلی مغز شکل گرفته از نهاد(id)،من(ego) و فرا من(super ego) است. نهاد یا اصل لذت تمامی نیاز های عادی و روزانه و نحوه ی پاسخ به آنها است ؛ برای مثال کودک تازه متولد شده هنگام گرسنگی گریه می کند و بعد از تغذیه شدن آرام می گیرد ، این چرخه ی کنش و واکنش در ذهن کودک ذخیره می شود و به مرور و با گذشت زمان به یک چرخه ی تکراری مبدل شده و حتی تصمیمات و افکار شخص را نیز در بر می گیرد به همین خاطر اکثریت افراد در مراحل زندگی در مسیر رشد های معمولی در روان خود هستند.

نیازمندی به احساس سیر شدن در مواقع گرسنگی درکی از نهاد است که به مرور در ذهن ذخیره شده ؛ اما سوالی که ایجاد می شود این است که آیا بدون تغذیه می توان زندگی کرد و انرژی لازم برای انجام فعالیت های روزانه را بدست آورد؟ جواب این سوال کمی پیچیدگی دارد ، اول اینکه تغییر در ساختار ذهنی که آموخته است که در مواقع گرسنگی (فقط) سیر شود دشوار است ؛ دوم اینکه منظور از کنترل غذا ، نخوردن آن نیست بلکه استفاده ی آن به اندازه و تغذیه از مواد غذایی متناسب با ساختار بدن است ؛ شاید در ظاهر لزومی نداشته باشد که در رژیم غذایی خود تغییری ایجاد کنیم زیرا با ادامه چرخه ی گرسنگی و سیر کردن هم می توان به زندگی ادامه داد اما در اینجا بحث برای میزان کیفیت زندگی یعنی کیفیت در تصمیمات ، روابط ، کارهای روزمره ، پیشرفت در ساختار ذهنی و … است که این امر تنها با کنترل غذا به دست می آید.

سبک بودن معده افکار را از تشویش و اظطراب به دور می کند یعنی استفاده ی مواد غذایی نسبتا مضر و مضر به مقداری که معده همچنان سبک باقی بماند هم مفید و موثر است اما اگر همین روال را با محصولات طبیعی جایگزین کنیم ؛ کارکرد بدن به بالاترین حد خود می رسد در طول زندگی نگرانی از بیماری ها و اختلال های بدنی و حتی عصبی نیز به حد اقل می رسد.

حال با تغییر نهاد از نیازها به یک روال قابل تغییر ؛ ساختار روانی رشد کرده و تمرکز بر روی من(ego) جمع می شود. من شکل گرفته شخصیت شکل گرفته در طول زندگی است اعم از ناملایمات ، علایق و… . به طور کلی من(ego) ساختاری برای رفع نیاز ها و برآورده ساختن آنها در بیرون از بدن است ؛ برای مثال شخص با بزرگ شدن می آموزد گاهی برطرف ساختن نیاز ها را به تعویق بیندازد یعنی گاهی هنگام گرسنگی که غذایی نیست ، خودش را کنترل می کند تا غذا حاضر شود یا حد اقل گریه نمی کند! و قادر به تعویق انداختن زمان برطرف شدن نیاز خود است. با این توصیف ها می توان به این نتیجه رسید که در واقع کنترل غذا با من(ego) صورت می گیرد و هر آنچه در من(ego) وجود دارد برگرفته از تمامی خاطرات ذخیره شده در ساختار ذهن و خاطراتی که به دست درک صورت گرفته ؛ درک از هرچیز برای مثال فردی در هنگام گرسنگی فقط و فقط سیر شدن را می بیند و حتی لحظه ای خود را قادر به صبوری نمی بیند یا فردی هنگام گرسنگی به کاری مشغول می شود و خود را نیاز مند و وابسته به غذا نمی داند ؛ این دو مثال دو درک متفاوت از یک اتفاق (گرسنگی) است و به همین منظور من(ego) این دو شخص باهم متفاوت است.

با تمرین و کنترل غذا من(ego) آرام آرام به حالت صبوری و عدم نیاز به چیزی می رسد و این امر نه تنها در گرسنگی بلکه در کل تصمیمات و اتفاقات زندگی او صورت می گیرد و شخص به ارزش های جدیدی در زندگی دست می یابد و فرامن(super ego) را بخش عمده در ساختار ذهنی قرار می دهد. فرامن(super ego) نهاد را سرکوب می کند و من (ego) یعنی شخصیت کلی را به سمت دست یافتن به اهداف بزرگتر و آرمان های شخصیتی اش قرار دهد ؛ با این حال نهاد بخشی از ساختار ذهن است و کاملا از بین نمی رود و همواره وجود دارد ، با افزایش کنترل بر روی افکار و تصمیمات و حرکت در مسیر خواسته های بزگتر از نیاز فرامن(super ego) به نهاد غلبه می کند و این غلبه ، خود نیز دشوار است زیرا نهاد همواره به دنبال بر طرف ساختن نیاز ها است درست مانند فرامن(super ego) فقط تفاوت بین این دو این است که نهاد به دنبال برطرف ساختن نیاز ها و آرزو ها از روی حرص و هوس است ولی فرامن (super ego) به دنبال تحقق اهداف با نیت های خوب و فداکارانه است.

کنترل غذا یکی از موثر ترین راه ها برای کنترل بر ساختار ذهنی است و در کنار آن تنفس آگاهانه ی شکمی و هدایت انرژی با استفاده از مدیتیشن است که خواسته هارا در جهتی مفید و به دور از حرص و هوس سوق می دهد.

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *