امروزه روانشناسان تحقیقات بسیاری روی حالت خواب انجام می دهند. وقتی در خواب عمیق هستیم، چشم هایمان به نسبت عمق خواب به سمت بالا کشیده می شوند؛ یعنی هر چه عمق خواب بیشتر باشد، چشم ها بالاتر قرار می گیرند و هر چه چشم ها پایین تر باشند، در خواب سطحی هستیم و حرکات آنها بیشتر است.
اگر چشمان شما در زیر پلک ها با سرعت زیاد حرکت می کنند، مشغول دیدن رویاهای پر حادثه هستید. اینک این واقعیت توسط آزمایش های علمی به اثبات رسیده است که: حرکات سریع چشم “Rapid Eye Movement” یا “REM” نشانگر رویاهای پر سرعت هستند. هر چه چشم ها پایین تر باشند حرکات سریع چشم بیشتر هستند؛ هر چه بالاتر قرار بگیرند، این حرکات سریع چشم کاهش پیدا می کنند. وقتی این حرکات سریع چشم به صفر برسند، خواب در عمیق ترین حالت است. آنگاه چشم ها بین دو ابرو ثابت می مانند.
یوگا می گوید که در خواب عمیق به همان وضعیتی می رسیم که در حالت سامادی (Samadhi) به آن می رسیم، مکانی که چشم ها در آنجا تثبیت می شوند در خواب عمیق و در سامادی یکی هست.
برای شما چند واقعه ی تاریخی را شرح می دهیم و نشان می دهیم که در بین دو ابرو نقطه ای هست، که در آن زندگی دنیایی متوقف می شود و در زندگی دنیای دیگر شروع می شود. این نقطه یک دروازه است. در این سوی دروازه، این دنیا شکوفا می شود و در آن سوی دروازه یک دنیای ناشناخته، ورای طبیعی وجود دارد.
علامت تیلاک (Tilak) یا خمیرصندل (Vermilion) برای نخستین بار بعنوان نشان و نمادی از آن دنیای ناشناخته به کار برده می شود. این خمیر و علامت را نمی شود در هر نقطه ای گذاشت و فقط فردی که بتواند دستش را روی پیشانی بگذارد و آن نقطه را پیدا کند می تواند به شما بگو که که این تیلاک را کجا بمالید. گذاشتن این خمیر در هر کجا که شد هیچ فایده ای ندارد، زیرا آن نقطه برای همه در یک مکان ثابت نیست چشم سوم برای همه در یک مکان ثابت قرار ندارد؛ در بیشتر مردم جایی در بالای وسط دو ابرو است. اگر کسی در زندگی های پیشین خود برای مدت های طولانی مراقبه کرده باشد و تجربه ی اندکی از سامادی داشته باشد، چشم سوم او پایین تر خواهد بود. اگر هیچ مراقبه ای انجام نداده باشد، آن نقطه قدری بالاتر در پیشانی است.
از مکان آن نقطه می توان تعیین کرد که وضعیت مراقبه ی شما در زندگی پیشین چه بوده است؛ تعیین خواهد کرد که آیا در زندگی گذشته حالت سامادی برای شما اتفاق افتاده یا نه. اگر این رخداد به دفعات رخ داده باشد، آن نقطه پایین تر خواهد آمد؛ در همان سطح چشم ها خواهد بود، نمی تواند از این پایین تر برود.
علم اسرارآمیزِ چشم سوم (قسمت اول)
سال 1888 شخصی بنام رامانوجان Ramanujan در یک خانواده ی فقیر بَرَهمَن(واژهایست که از زبان هندی به زبان فارسی آمده و به معنای پیشوا و روحانی برهمایی است) در جنوب هند به دنیا آمد. او یک ریاضیدان بسیار مشهور شد. او نتوانست تحصیلاتش را بخوبی ادامه دهد، ولی نبوغ او در ریاضیات منحصر به فرد بود. بسیاری از ریاضیدان های تحصیلکرده شهرتشان را مدیون آموزش های طولانی و تحت راهنمایی دیگران هستند. ولی رامانوجان حتی وارد دانشگاه هم نشده بود و هیچ آموزش و تعلیمی تحت نظر هیچکس نداشت.
او با مشکلات فراوان یک شغل دفتری پیدا کرد، ولی بزودی اخبار مربوط به استعداد شگفت انگیز او در ریاضیات منتشر شد. کسی به او پیشنهاد کرد که نامه ای به یک ریاضیدان مشهور، پرفسور هاردی از دانشگاه کمبریج، بنویسد- او برجسته ترین ریاضیدان آن دوره بود- رامانوجان نامه را ننوشت ولی دو برهان هندسی را حل کرد و برای پروفسور هاردی فرستاد. هاردی از دریافت این را حل بسیار متعجب شد و نمی توانست باور کند که فردی به این جوانی بتواند چنین برهان هایی را حل کند. او بی درنگ به رامانوجان نامه ای نوشت و او را به انگلستان دعوت کرد.
وقتی پروفسور هاردی برای نخستین بار رامانوجان را ملاقات کرد، احساس کرد که در زمینه ی ریاضیات مانند کودکی نزد این مرد است. نبوغ و توانایی های رامانوجان چنان بود که نمی توانست نتیجه ی قوای ذهنی باشد، زیرا قوای عقلانی سرعتی آهسته دارند؛ تفکر کردن نیاز به زمان دارد؛ ولی رامانوجان در پاسخ به پرسش های هاردی هیچ زمانی را صرف نمی کرد.
به محضی که یک مسئله ی ریاضی روی تخته سیاه نوشته می شد یا بطور شفاهی به او گفته می شد، رامانوجان شروع می کرد به پاسخ دادن، بدون اینکه هیچ فاصله ی زمانی برای فکر کردن روی آن مسئله وجود داشته باشد. برای ریاضیدان های بزرگ آن زمان درک این مطلب بسیار دشوار بود. حل یک مسئله که برای یک ریاضیدان برجسته حدود شش ساعت طول می کشید و حتی آن وقت هم یقین نبود که راه حل درست باشد؛ رامانوجان فوری و بدون اشتباه آن را حل می کرد.
چنین اثبات شد که نبوغ رامانوجان به واسطه ی ذهن او متکی نیست. او تحصیلات زیادی نداشت و در واقع در امتحانات ورودی دانشگاه مردود شده بود، هیچ نشانه ی دیگری از قوای روشنفکرانه در او دیده نمی شد؛ ولی ارتباط او با ریاضیات فوق انسانی بود. چنین ورای ذهن انسانی در او رخ داده بود. او در سن 36 سالگی به سبب بیماری سل از دنیا رفت.
وقتی در بیمارستان بود، هاردی همراه با دو سه دوست ریاضیدان دیگرش به ملاقات او رفتند. چنین اتفاق افتاد که هاردی اتوموبیلش را طوری پارک کرده بود که رامانوجان می توانست شماره پلاک اتوموبیل او را ببیند. وقتی هاردی داخل اتاق رامانوجان شد، به هاردی گفت که شماره پلاک او شماره ای منحصر به فرد است و چهار جنبه ی ویژه در آن هست. پس از این رامانوجان مرد. برای هاردی شش ماه طول کشید تا منظور رامانوجان را درک کند، ولی باز هم فقط سه جنبه از آن شماره را کشف کرده بود. او وصعیت کرد که تحقیقات در مورد این شماره خاص تا یافتن چهارمین جنبه باید ادامه پیدا کند. چون رامانوجان گفته که چهار جنبه وجود دارد، پس باید باشد. 22 سال از در گذشت هاردی، چهارمین جنبه کشف شد. حق با رامانوجان بود.
هرگاه او شروع می کرد به نظر کردن به یک مسئله ی ریاضی، چیزی در فضای بین دو ابروی او شروع می کرد به اتفاق افتادن. کره های دو چشم او به سمت بالا می چرخید و روی وسط این فضا متمرکز می شد- در یوگا این فضا را نقطه ی چشم سوم می خوانند- به این خاطر چشم سوم خوانده می شود که اگر این چشم فعال شود، فرد قادر می شود وقایع و صحنه هایی از دنیای دیگر را در تمامیت آنها ببیند. مانند این است که از خانه ی خود از میان یک سوراخ کوچک به بیرون نگاه می کنید و ناگهان وقتی که در باز می شود می توانید تمام آسمان را ببینید. بین دو ابرو فضایی هست که یک روزنه ی کوچک وجود دارد که گاهی باز می شود. مانند موردِ رامانوجان. وقتی که مسئله ای را حل می کرد، دو چشم او به سمت این چشم سوم بالا می رفتند. نه هاردی توانست این پدیده را درک کند و نه ریاضیدان های غربی در آینده توانستند این پدیده را درک کنند.
ادامه دارد…