رومی

حضرت عشق و خدا

رومی

مثنوی کتاب تعلیم است : تعلیم طریقت برای نیل به حقیقت . اما نزد مولوی شریعت نیز از گذرگاه حقیقت دور نیست . از این رو عجب نیست که شاعر در جستجوی حقیقت ، شیوه اهل شریعت را پیش گیرد . درست است که مثنوی سخن اهل جدال و اهل کلام نیست اما شاعر در آن مثل اهل کلام در اثبات عقاید و آراء اهل شریعت اهتمام دارد . با اینهمه مثل اهل کلام نیست که تنها یک مذهب و یک اندیشه را حق و درست بداند . کشمکش متکلمان را از مقوله نزاع های کودکانه می شمرد.

حضرت عشق: خدا را در میان مسیحیان و بر روی صلیب جستجو کردم و در آنجا او را نیافتم.من به معابد باستانی بت پرستی رفتم. هیچ اثری از او در آنجا نبود.وارد غار کوه حیره شدم و تا قندار رفتم ولی خدا را نیافتم.با هدف تعیین شده خود را به قله کوه قفقاز رساندم و تنها محل سکونت عنقا را در آنجا یافتم.سپس جستجوی خود را به کعبه، محل اقامت پیر و جوان، هدایت کردم. حتی خدا هم آنجا نبود.با بازگشت به فلسفه، درباره او از ابن سینا پرس و جو کردم، اما او را در محدوده خود یافتم.من در آن زمان به صحنه تجربه پیامبر(ص) از یک تجلی بزرگ الهی رسیدم که فقط «دو کمان از او فاصله داشت»، اما خداوند حتی در آن بارگاه متعالی هم آنجا نبود.سرانجام به قلب خود نگاه کردم و در آنجا او را دیدم. او هیچ جای دیگری نبود.»

مولانا معتقد است که در پس همه پدیده های این عالم, وجودی است کامل, آگاه, نامتناهی و دارای همه صفات و اسمای حسنی. مولوی این وجود را خدا می نامد. خداوند منشا و سرچشمه لایزال هستی و زندگی است. خداوند خالقی است که همه کاینات را از «عدم» و فقط به اراده خویش آفریده است.

کانون و محور اندیشه او خدا، فعال ما یشا (یعنی کسی که آنچه بخواهد، انجام می دهد) و قادر مطلق است. این جهان، پیشامد ها و مخلوق به اراده و قدرت خداوند، هر لحظه از فیض جاری الهی برخوردار است. خداوند با اعمال قوانین دقیق به همه اجزا و ذرات عالم، ربوبیت، حاکمیت و اراده و خواست خود را بر آن جاری می سازد.

در جهان همه قدرت ها و توانش ها در حقیقت وابسته به قدرت خداوند است. در فاصله میان آن دو جهان، خدای نامتناهی و جهان متناهی، انسان قرار دارد. انسان از نگاه مولوی موجودی است عظیم، پر ظرفیت، پر راز و رمز که در جهان خلقت حضور خود را تجربه می کند. انسان مورد نظر مولوی, موحد و یگانه پرست است. او محو در صفات و اسمای خداوند است. این انسان برای پیروزی بر تعارضات درونی و تمایلات حیوانی و از همه مهمتر نفسش یا ایگو، همواره در جهاد و مبارزه با خود است. سلوک(راه و روش) عرفانی، عبادت عاشقانه و خودسازی توشه راه اوست.

او به عشق و محبت الهی همه مخاطرات «سفر الی اله» را پذیرفته، دم به دم خود را به حوزه جاذبه ربوبی نزدیک می سازد. بدین ترتیب مولانا با استفاده از زبان بلند عرفان و هنر صنعت شعر و نثر روح نواز، دیدگاه خود درمورد خدا، جهان، انسان و رابطه آنها را بیان می کند. استفاده از آیات قرآن و مفاهیم مکتب اسلام, به دیدگاه مولانا غنا و وضوح بیشتری بخشیده است.

بشنو این نی چون حکایت می کند / از جدائی ها شکایت می کند

رومی

از این نی بشنو که چگونه از فراق سخن می گوید و از جدائی ها و ایام هجران شکوه می کند . ( نی تمثیلی است از انسان کامل و ولیّ واصل . اینکه نی رمزی از وجود انسان تلقی شود، پیش از مولانا هم در نزد صوفیان معمول بوده است . از آن جمله شیخ احمد غزالی در رساله بوارق، یک جا به (نی یا قَصَب) اشاره می کند و آن را رمزی از ذات انسانی می شمرد. شارحان مثنوی منظور از نی را انسان کامل دانسته اند. نیکلسون با الهام از شارحان پیشین می گوید : نمی توان تردید کرد که نی بطور کلی روح ولّی یا انسان کامل را می نمایاند که به سبب جدایی خود از نیستان، (یعنی آن عالم روحانی) که در مرتبه پیش از وجود مادی ، آنجا وطن داشت . نالان است و در دیگران نیز همین اشتیاق را به وطن حقیقی شان زنده می سازد . دیگر اینکه نی در اینجا یا کنایه است از حسام الدین و یا نشانی است از خودِ شاعر که وجودش از نفخه الهی پُر است و آن را در قالب نغمه و ترانه جاری می سازد .

در اینجا مناسب است که پیرامون اصطلاح انسان کامل توضیحی به اختصار آورده شود . بحث انسان کامل یکی از پُردامنه ترین مباحث عرفانی است که با عرفان و تصوف ابن عربی قرین شده است و زان پس این تعبیر در اهل عرفان و تصوف رواج یافت تا بدانجا که رسالات مفرده ای در این باب نگاشته شد . زیرا کون در اصطلاح عرفا عبارت از عالم هستی است . یعنی انسان زُبده و سُلافه هستی است و انسان در واقع روح عالم و عالم ، جسد اوست . یعنی جهان بدون در نظر گرفتن انسان ، کالبدی است مُرده و جامد . بدین سان انسان کامل را نسخه تامه عالم دانسته اند . چنانکه عزیزالدین نَسَفی گوید : بدان که هر چیز که در عالمِ کبیر اثبات می کنند باید که نمودار آن در عالمِ صغیر باشد تا آن سُخن راست بُوَد . از جهت آنکه عالم صغیر ، نسخه و نودار عالم کبیر است . و هر چیز که در عالم کبیر هست در عالم صغیر نمودار این است ( الانسان الکامل ، ص 355 ) . شیخ محمود شبستری در بیان مقام انسان کامل گوید :

یکی ره برتر از کون و مکان شو / جهان بگذار و خود در خود جهان شو

باز ابن عربی گوید : « نسبت انسان به حضرت حق تعالی ، نسبت مردمک چشم است با چشم و دیدن بدان حاصل آید »

نشانه های انسان کامل : آنست که او را چهار چیز به کمال باشد . اقوال نیک . افعال نیک و اخلاق نیک و معارف ( مقصد اقصی ، ص 219 ) . تشبیه انسان کامل به نی از آنروست که درون او از تعلقات دنیوی و هواهای نفسانی تهی است . همانطور که نی تو پُر ، دَمِ نایی را منعکس نمی کند . انسانی هم که درونش آکنده از هواجس نفسانی و تعلقات دنیاوی باشد نمی تواند دَمِ الهی را منعکس کند .

همچنین است اگر تو درو چیزی میبینی و می رنجی آخراو نیز کور نیست همان بیند که تو میبینی پیش او دو انا نمیگنجد تو انا میگویی و او انا یا تو بمیر پیش او یا او پیش تو بمیرد تادوی نماند اما آنک او بیمرد امکان ندارد نه در خارج و نه در ذهن که وهوالحی الذی لایموت او را آن لطف هست که اگر ممکن بودی برای تو بمردی تا دوی برخاستی اکنون چون مردن او ممکن نیست تو بمیر تا او بر تو تجلی کند و دوی برخیزد دو مرغ را برهم بندی باوجود جنسیت و آنچ دو پرداشتند بچهار مبدل شد نمیپرد زیرا که دوی قایمست اما اگر مرغ مرده را بروبندی بﭙﺮد زیرا که دوی نمانده است آفتاب را آن لطف هست که پیش خفاش بمیرد اما چون امکان ندارد میگوید که ای خفاش لطف من بهمه رسیده است خواهم که در حق تونیز احسان کنم تو بمیر

هفت نفس انسان، هفت پله‌ی عشق و عرفان

معرفی و پرداختن به هفت پله‌ی عشق و عرفان یکی از مهم‌ترین مباحثی است که در کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک نوشته شده است. طبیعتاً شمردن مسیرهای عشق کاری آسان است. اما باید بدانید که طی کردن این مسیر دارای سختی‌هایی بوده است. زیرا هر مسیری پیچ و خم های خود را داشته و مسیر عشق نیز کمی صعب‌العبور است. در مراحل مختلف، مشکلات گوناگونی بر سر راه شما به وجود آمده که اگر هفت پله‌ی عشقِ شمس در کتاب ملت عشق را با دل و جان بخوانید، طی کردن این راه با انگیزه و شور و علاقه هم‌راه خواهد بود.

نفس امّاره؛ اولین قدم عشق

اولین پله‌ی مسیر عشق که در کتاب ملت عشق ذکر شده است نفس اماره است. حال دقت داشته باشید نفس اماره که یکی از هفت پله‌ی عشق است، نفس خام و بکر و دست نخورده است. این نفس دائماً دیگران را مقصر حال شما دانسته و عده‌ی زیادی از افراد، عمر خود را در این پله تمام کرده‌اند.حال اگر بخواهیم ببینیم چه کسانی در پله‌ی نفس اماره قرار دارند، باید توجه داشته باشیم افرادی که طمع مال دنیا دارند و تلاش هایشان همه در مسیر مال‌اندوزی است در پله اول گرفتار شده‌اند. این افراد به طور مکرر درباره‌ی رابطه با دیگران داوری کرده و حکم صادر می‌کنند. شک و تردید نیز یکی از علائمی است که دائما در ذهن آن‌ها به سر برده شده.

نفس روانه (از موارد مهم در هفت پله‌ی عشق)

پله‌ی دوم که یکی از مهم‌ترین پله‌های عشق است، نفس لوامه است. این نفس به نفس سرزنش‌گر هم معروف است. هنگامی که بتوانید عیب‌های خود را تشخیص داده و جهت رفع این نقص‌ها و عیب‌ها اقدام کنید، طبیعتاً در پله‌ی دوم از هفت پله‌ی عشق قرار دارید. آن موقع است که سفر درونی شما آغاز شده است.در این زمان، فرد به جای نگاه کردن به اطراف و به زندگی دیگران، به دنبال درون خودش می‌گردد. با این حال می‌توان گفت این مرحله دقیقاً بر عکس پله اول است. در واقع فرد دائماً خود را مقصر می‌داند. هر اتفاقی که در این مرحله بیفتد، فرد به خودش ربط داده و خود را مقصر همه‌ی مشکلات می‌داند. با وجود این‌که همه‌چیز در این پله خوب است، اما گناه‌کار و مقصر دانستن خود، می‌تواند ناراحت‌کننده باشد

نفس ملهمه

در این مرحله از هفت پله‌ی عشق، نفس رشد کرده و پخته‌تر می‌شود. به‌طوری که در این مرحله، نفس شما نه دست‌نخورده است و نه خود را دائماً سرزنش می‌کند. بلکه از آن‌جا که نفس انسان خاصیت دریافت الهام را دارد، در این مرحله، فرد از هرکسی و هر چیزی الهام گرفته و چگونگی آزادی را درک می‌نماید. با تمام این تفاسیر، جالب است بدانید این مرحله آن‌قدر زیبا بوده که هرکس در آن قرار بگیرد، دلش شاد و مسرور می‌شود.اما لازم است بدانید جاذبه در این مرحله، خطرناک است. به طوری که بسیاری از افراد دوست ندارند لذت‌های این دوره را رها کرده و با رشد و ترقی به مرحله بعد برسند. پس با وجود این‌که مرحله‌های بعد طولانی‌تر و دشوارترند، به سادگی نمی‌توان از این مرحله‌ی خوش رنگ و لعاب هم گذر کرد.

نفس مطمئنه

پس از گذشت مرحله‌ی سوم که مرحله‌ای بسیار زیبا و دل‌پذیر است، به مرحله‌ی چهارم یعنی نفس مطمئنه می‌رسیم. در این مرحله نفس شما دیگر مانند گذشته نبوده و به طور کلی تغییرهای اساسی کرده است. این مرحله به گونه‌ای بوده که به آن راضی و خوشنود‌ کننده گفته شده و فرد در این پله، شعوری بسیار بالاتر از قبل خواهد داشت، به گونه‌ای که با چشمانی باز و ذهنی آگاه می‌تواند قدم برداشته و زندگی کند.در پله‌ی چهارم، فرد دیگر به دنبال شهرت، مقام و مال نیست و رفتاری نرم و آرام با دیگران دارد. فردی که در این پله‌ قرار داشته، همیشه در حال نماز بوده و آرامش غیر وصفی دارد که مهم‌ترین دلیل آن اعمال درستی است که انجام می‌دهد؛ به گونه‌ای که فرد در این مرحله، حق هیچ بنده‌ای را نمی‌خورد، از دیگران ایرادی نمی‌گیرد، خود را در اندازه‌ی قضاوت کردن در مورد دیگران نمی‌داند و همیشه سعی می‌کند تا دل دیگران را در دست داشته باشد.

پله‌ی پنجم؛ نفس راضیه

گذر کردن از چهار پله‌ی اول طبیعتاً موجب رشد و نمو این افراد شده است. البته به طور حتم در طول این مسیر، سختی‌هایی نیز وجود دارد. با این حال مشاهده می‌شود که افراد بسیار کمی به این مرحله رسیده و افرادی که در پنجمین پله از هفت پله قرار دارند، هر چه که ببینند چه غم و سختی و چه شادی و خوشحالی، و… مسرور و شکر گذار خواهند بود. افراد در این مرحله به هیچ عنوان به مادیات اهمیتی نمی‌دهند.

ششمین پله؛ نفس مرضیه

رسیدن به پله‌ی ششم به طور حتم چنان شیرینی و حلاوتی داشته که به آن “نفی پسندیده” نیز گفته می‌‌شود. در این پله از هفت پله‌ی عشق، علاوه بر این‌که بنده از خدا و مقدراتش راضی و خشنود است، با اعمالی که بنده انجام می‌دهد خداوند نیز از او خشنود بوده و با این حال هرکس در این مرحله قرار بگیرد، چراغ راه دیگران خواهد شد. شخصی که بتواند به پله‌ی ششم برسد، می‌تواند شفا دهد و او به هیچ عنوان در رفتار و کردار افراط و تفریط نمی‌کند.

نفس کامله؛ آخرین پله

 اما با سپری کردن مسیر سخت و هفت پله‌ی عشق به آخرین پله یعنی نفس کامله خواهید رسید. در این‌جا بنده به گونه‌ای عمل کرده که با خدای خود یکی شده و در خدا غرق می‌‌شود تا یکی شدن را تجربه نماید. این مرحله از هفت پله‌ی عشق، بسیار سعادت خواسته و البته لازم است برای رسیدن به آن تلاش زیادی بشود. افرادی که به این پله رسیده‌اند، هیچ موقع از موفقیت خود حرفی به میان نمی‌آورند.خدا درنگاه توست. در این فکر که به شما نزدیکتر از خودتان یا چیزهایی که برایتان اتفاق افتاده است نگاه کنید. نیازی به بیرون رفتن نیست.مشهورترین نقل قول های مولانا. “احساس تنهایی نکنید، تمام جهان در درون شماست.دیدگاه دینی مولانا چگونه بود؟مذهب مولانا تصوف بود. س: مولانا دقیقاً چه کسی بود؟ مولانا جلال الدین رومی شاعر، درویش و عارف پارسی قرن سیزدهم میلادی بود. او سالها را با معلمان روحانی خودگذراند تا اینکه با شمس الدین آشنا شد که با او صمیمی شد و پیروان مولانا او را به خاطر حسادت به قتل رساندند.

معروف ترین شعر مولانا چیست؟

با این حال، بسیاری از کارشناسان ادبی متفق القول هستند که مثنوی، مجموعه ای شش جلدی که بسیاری از آن با عنوان «قرآن به زبان فارسی» یاد می کنند، معروف ترین شعر مولانا است.

آیا مولانا به قرآن اعتقاد داشت؟

محو اسلام از شعر مولانا | نیویورک
مولانا اغلب به عنوان پرفروش ترین شاعر در ایالات متحده معرفی می شود. از او به طور معمول به عنوان یک عارف، یک قدیس، یک صوفی، یک روشن بین یاد می شود. اما عجیب است که با وجود اینکه او یک عالم مادام العمر به قرآن و اسلام بود، کمتر است.

«هر وقت تنها شدی به خودت یادآوری کن که خداوند همه را فرستاده تا فقط تو و او باشی.»

بازگشت به لیست

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *